دارم غریب و آشنا را می شمارم
هی خواب می بینم پیاده در طریقش
دل تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
اما خدا را شکر با انگشت هایم
پس سعی خود را می کنم موکب به موکب
با عقل نه ، من با جنون بی شمارم
تسبیح من این است در طیِّ طریقش
آن قدر نزدیکم به او که دانه دانه
هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.